داستانی از عبادت‌های امام سجاد(ع) و مردی که در راه حج گم شد

داستانی از عبادت‌های امام سجاد(ع) و مردی که در راه حج گم شد

مفهوم عبادت از منظرامام سجاد(ع) به گونه‌ای است که عبادت را بزرگترین حق خدا بر گردن انسان می‌دانست و می‌فرمودند: «‌بزرگ‌ترین حق خدا این است که او را عبادت کنی و چیزی را با او شریک قرار ندهی . پس اگر این کار را با اخلاص انجام دادی، خدا بر خود لازم می‌کند کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند و هر چه از دنیا و آخرت بخواهی، برایت پاس دارد.»

به گزارش سقف شیبدار، یکی از ویژگی‌های بارز امام سجاد(ع) کثرت عبادت و نماز بوده است و برهمین اساس یکی از القاب حضرت  سیدالساجدین است که در روایات اسلامی آمده که هرگاه امام سجاد(ع) مشغول نماز می‌شدند، آنچنان از خود بی خود می‌گشت که صدای اطراف خود را نمی‌شنید.

حضور قلب امام سجاد(ع) درعبادت‌ها، به گونه‌ای بود حماد بن حبیب عطار کوفی می‌گوید:«من همراه کاروان، از کوفه به سوی مکّه برای انجام حج، رهسپار شدیم، به منزلگاه “زباله” رسیدیم، و سپس از آنجا شبانه حرکت کردیم، باد سیاه تاریکی بر سر راه ما وزیدن گرفت، به طوری که افراد کاروان از همدیگرپراکنده شدند، من در آن صحرا و بیابان سرگردان بودم و همچنان بی هدف راه می‌رفتم تا به بیابان بی آب و علف و خشکی رسیدم، و به کنار درختی پناه بردم، وقتی که شب کاملا تاریک شد، ناگهان جوانی را که لباس سفید پوشیده بود و بوی مشک از او به مشام می‌رسید، کنار آن درخت آمد، با خود گفتم: این آقا، یکی از اولیای خدا است، اگر متوجه گردد، می‌ترسم از من دور شود، و من باعث گردم که او از بسیاری از عباداتی که می‌خواهد انجام دهد، بازماند، تا آنجا که توانستم، خود را پنهان کردم، آن جوان به نزدیک آن درخت آمد، و آماده نماز شد، در حالی که ایستاده بود به مناجات پرداخت و در این حال به خدا چنین می‌گفت: «یا من حاز کلّ شی ء ملکوتا، و قهر کلّ شی ء جبروتا، اولج قلبی فرح الاقبال علیک، و الحقنی بمیدان المطیعین لک؛ ای خداوندی که به خاطر شکوه اقتدارت، بر همه چیز مالک شده‌ای و به خاطر عظمت خود بر همه چیز چیره شده‌ای، شادی روی آوردن به سویت را بر قلبم وارد کن(شیرینی یادت را به من بچشان) و مرا به میدان‌های پیروان خودت برسان».

سپس مشغول نماز شد و پس از مدتی چون او را بی‌حرکت دیدم، به سوی آن محلی که عبادت می‌کرد، رفتم، ناگاه در آنجا چشمه‌ای دیدم که آب سفید و درخشان از آن می‌جوشید، آماده نماز شدم، و پشت سر آن جوان ناشناس ایستادم، ناگهان خود را در محرابی دیدم، که گویا آن را همان وقت ساخته بودند، و آن جوان را دیدم که در نماز و مناجات خود، هرگاه به آیه‌ای از قرآن می‌رسید که در آن از پاداش یا عذاب الهی، یاد شده بود، آن را با ناله و اندوهی جانکاه تکرار می‌کرد، این وضع تا سحر ادامه یافت، وقتی که تاریکی شب برطرف شد، برخاست و ایستاد، و چنین مناجات کرد: «یا من قصده الطّالبون، فاصابوه مرشدا، و امّه الخائفون فوجدوه متفصّلا، و لجأ الیه العابدون فوجدوه موئلا، متی راحة من نصب لغیرک بدنه، و متی فرج من قصد سواک بنیّته، الهی تقشع الظّلام و لم اقض من خدمتک و طرا، و لا من حیاض مناجاتک صدرا، صلّ علی محمّد و آله، افعل بی اولی الامرین بک یا ارحم الرّاحمین / ای خدایی که جویندگان به سویش رو آوردند و او را راهنمائی خود یابند. ای خدایی که خائفان به جانبش روانه شدند و او را بخشنده و عطابخش یافتند.ای خدایی که عبادت کنندگان به او پناهنده شدند و او را پناهگاه خود دیدند، چه وقت است آسودگی کسی که خود را برای غیر تو، به رنج و زحمت انداخته است؟ و چه وقت است شادی آن کسی که به سوی غیر تو توجه قلبی نموده است؟ خدایا! تاریکی شب به پایان رسید، ولی من از پیشگاه تو به حاجتی نائل نشدم و از دریای مناجات و ارتباط با تو، به نوائی نرسیدم، بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و آل او درود بفرست، و به من آنچه را که بین دو چیز، در پیشگاه تو شایسته‌تر است عنایت فرما، ای خدایی که مهربانترین مهربانان هستی».

در این هنگام، آن جوان آماده رفتن شد ترسیدم که از شناختن او محروم گردم، دامنش را گرفتم و عرض کردم؛ “تو را به حق آن خداوندی که خستگی عبادت را با آن همه رنجی که دارد، از تو برداشته و مناجات و توجه به خود را در کام تو لذیذ نموده است، به من رحم و لطفی فرما، زیرا من در این راه گم شده‌ام و سرگردان گردیده‌ام، به کارهای تو علاقه دارم و معنی گفتار تو آرزوی من است.”

آن جوان گفت: «اگر تو براستی به خدا توکل می‌نمودی، سرگردان نمی‌شدی، اکنون همراه من بیا، نزدیک درخت آمد و دستم را گرفت (آنچنان با سرعت به سوی مکّه می‌رفتیم) که گمان کردم، زمین زیر پای من کشیده می‌شود، هنگامی که سفیده صبح دمید، به من فرمود: اکنون به تو مژده باد که در مکّه هستی، اینجا مکّه است، همان دم صدای ضجه مردم را شنیدم، و جاده را دیدم. به آن جوان عرض کردم: تو را سوگند می‌دهم به آن خدایی که در روز قیامت، در آن روز نیاز، به لطف او امیدوار می‌باشی، به من بگو تو کیستی؟ فرمود اکنون که مرا قسم دادی، من “علی بن الحسین(ع)” هستم».

منبع:

نگاهی بر زندگی چهارده معصوم(ع)، شیخ عباس قمی؛ ص: 159

پایان خبر سقف شیبدار

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "داستانی از عبادت‌های امام سجاد(ع) و مردی که در راه حج گم شد" هستید؟ با کلیک بر روی فرهنگ و هنر، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "داستانی از عبادت‌های امام سجاد(ع) و مردی که در راه حج گم شد"، کلیک کنید.